چشم در چشم

ساخت وبلاگ
از ته کوچه که منو دید وایساد با یه عالمه عشق و احساس و محبت 

تا برسم طول کشید عاشقانه نگاهم میکرد و دنبال حرکت پاهایم بود هر چه قدر که بهش نزدیک تر میشدم موج و انرژی خوشحالی بر لبانش مش می بست در چند قدمی هم بودیم که چشم در چشم بودیم که با صدای بوق ماشینش چشم از چشمش گرفتم و گفتم نه آقا تاکسی نمیخوام پیاده می رم  خخخخ

هر چند میدونستم یه عالمه فحش پشتمه شاید به هفت خودم هم برسه

ولی من کاره ای نبودم خودش وایساده بودم

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 20:13