ازدواج میکنم

ساخت وبلاگ

تو جریان جر و بحث های پدر و مادر

پدر باز اعصابش خورد شد و گفت شیطونه میگه برو یه زن دیگه بگیر

میگم حالا چرا وقتی ما سه تاییم بحثتون میشه من نباشم خوش و خرمین یه زره هم فکر اینو نکنین که میون بحث شما میون داری میکنما اصلا

بعد برگشتم به پدرم میگم والا اونایی که باس ازدواج کنن (اشاره به خودم و داداش های غایب )نمیتونن کسی بهشون زن نمیده اونوقت شما فکر کردی خیال کردی

یه حقوق بازنشستگی داری فکر میکنی نه پدرم چنین چیزی نیست

دیگه گذشت اون زمون

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 9:40