سر صبح پدر و مادر داشتن از خاطرات مشترکشون می گفتن
پدر میگه باهم رفته بودیم سفر فلان جا چقدر خوش گذشت خانم یادت هست
مادر میگه اره
پدر برگشته طرف ما میگه فقط نمیدونم اونموقع شما کجا بودین
به مادرم نگاه میکردم دیدم داره ریز ریز میخنده
تو دلم میگم خوب معلومه دیگه کجا بودیم تو جیب پشتی شما
در گذر روزهای من...برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 67